از یک فن خراب تا یک دنیای آزاد ماجرا از یه قطعه سختافزاری شروع شد. نه از یک کتاب برنامهنویسی، نه از یک کلاس درس، نه حتی از علاقه به تکنولوژی، از یه قطعه سختافزاری. من فقط یک بچهٔ ۹ ساله بودم که یه کامپیوتر دست دوم داشت با یه فن CPU خراب. هر بار که سیستم رو روشن میکردم، ده تا پونزده دقیقه دووم میآورد و بعد خاموش میشد. بارها فن رو عوض کردم، اما مشکل باقی موند. نمیدونم اون موقع دقیقاً توی ذهنم چی میگذشت، اما یهجوری به این نتیجه رسیدم که شاید مشکل از سیستمعامل هستش. و اینطوری بود که یکی از نسخههای اولیهی OpenSUSE رو نصب کردم—بدون اینکه بدونم لینوکس واقعاً چیه. بعد از کلنجار و نصب اولین لینوکس؛ بعد از…
اینجا مینویسم چون حافظهٔ رم ذهنم کافی نیست. پناهگاه برای کدهای انسانی.