رفتن به نوشته‌ها

دِرآنکْلین مطالب

زبان اسمبلی؛ صدایی که هنوز توی ذهنم داد میزنه

همه‌چیز از یه مقاله شروع شد.نوجوون بودم، نشسته بودم پای خوندن یه مقاله درباره‌ی هک و امنیت. توی مقاله، نویسنده با آب‌و‌تاب توضیح داده بود که یه هکر چطور یه برنامه رو باز کرده، باگ‌هاش رو پیدا کرده. به لطف «اسمبلی»—بله، همون زبان خشک و سختی که خیلیامون ازش می‌ترسیم—تونسته کار رو تموم کنه. همون‌جا بود که برای اولین بار با واژه‌ی “assembly” روبه‌رو شدم. برررررگام این دیگه چیه!!!اسمش یه حس مرموز داشت. یه چیزی که انگار پشت پرده‌ی نرم‌افزار، توی مغز خود کامپیوتره.و این برام کافی بود که کنجکاو بشم. نزدیک‌تر از همیشه به فلز چیزی که بیش از هر چیز دیگه‌ای برای من جذاب بود، این نبود که هکرها ازش استفاده می‌کردن که مهندسی معکوس کنن.حقیقتش، من دنبال چیز ترسناک‌تری بودم:اینکه بفهمم سخت‌افزار…

چرا گوگل رو کنار گذاشتم؟ degooglize

من همیشه یه وسواس خاص نسبت به اطلاعات شخصیم داشتم. اینکه کی داره چی ازم ذخیره می‌کنه، کجاها رد پای اینترنتیم مونده، و اینکه آیا واقعاً من مالک داده‌هام هستم یا نه؟ راستش خیلی وقت بود دنبال این بودم که ردپای دیجیتال‌م رو تا حد ممکن شخصی نگه دارم؛ نه اینکه کار خلافی می‌کنم، فقط دوست. دارم مثل یه آدم نرمال، دیتای نرمالم، مال خود نرمالم باشه (مرسی عههه). سرویس‌های مختلفی رو تست کردم. روی لپ‌تاپم یه موتور جست‌وجوی searx داشتم که خیلی راحت توی داکر ران میشد، گاهی از protonmail استفاده می‌کردم و خلاصه همیشه گوشه‌ای از ذهنم درگیر این چیزها بود. اما چیزی که باعث شد تصمیم بگیرم یه قدم بزرگ بردارم، یه رزبری‌پای ۵ بود که خریدم. همه‌چی رو ساده‌تر کرد. یه…

چرا عاشق لینوکس شدم؟

از یک فن خراب تا یک دنیای آزاد ماجرا از یه قطعه سخت‌افزاری شروع شد. نه از یک کتاب برنامه‌نویسی، نه از یک کلاس درس، نه حتی از علاقه به تکنولوژی، از یه قطعه سخت‌افزاری. من فقط یک بچهٔ ۹ ساله بودم که یه کامپیوتر دست دوم داشت با یه فن CPU خراب. هر بار که سیستم رو روشن می‌کردم، ده تا پونزده دقیقه دووم می‌آورد و بعد خاموش می‌شد. بارها فن رو عوض کردم، اما مشکل باقی موند. نمی‌دونم اون موقع دقیقاً توی ذهنم چی می‌گذشت، اما یه‌جوری به این نتیجه رسیدم که شاید مشکل از سیستم‌عامل هستش. و این‌طوری بود که یکی از نسخه‌های اولیه‌ی OpenSUSE رو نصب کردم—بدون اینکه بدونم لینوکس واقعاً چیه. بعد از کلنجار و نصب اولین لینوکس؛ بعد از…

چرا وبلاگ می‌نویسم؟

یادداشت‌هایی درباره کُد، دانش، درد و ماندگاری از کِی نوشتن این‌قدر سخت شد؟وقتی همه چیز تبدیل شد به پست‌های سریع توی شبکه‌های اجتماعی، وقتی ویدیوها با سرعت ۱.۵ برابر دیده می‌شن و آدم‌ها حتی دیگه نمی‌پرسن “این حرف رو از کجا آوردی؟”، نوشتن یک پست بلند در وبلاگ مثل شنا کردن خلاف جهت رودخونه‌ست.ولی دقیقاً به همین دلیله که باید نوشت. وبلاگ، خانه‌ای در مقابل اجاره‌نشینی دیجیتال سایت‌هایی مثل توییتر یا همون ایکس الان، یوتیوب، اینستاگرام، پلتفرم‌های اجاره‌ای هستن. امروز هستن، فردا شاید نباشن. محتوایی که اونجا می‌سازی، در نهایت متعلق به تو نیست. ولی وبلاگ، اگر چه قدیمی، اما زمین خودته. مالکیت کامل بر داده‌هات، طراحی، حرف‌هات، و حتی سکوت‌هات.من این فضا رو ساختم تا حرف بزنم، اما نه مثل فریاد توی جمع، بلکه…