همهچیز از یه مقاله شروع شد.نوجوون بودم، نشسته بودم پای خوندن یه مقاله دربارهی هک و امنیت. توی مقاله، نویسنده با آبوتاب توضیح داده بود که یه هکر چطور یه برنامه رو باز کرده، باگهاش رو پیدا کرده. به لطف «اسمبلی»—بله، همون زبان خشک و سختی که خیلیامون ازش میترسیم—تونسته کار رو تموم کنه. همونجا بود که برای اولین بار با واژهی “assembly” روبهرو شدم. برررررگام این دیگه چیه!!!اسمش یه حس مرموز داشت. یه چیزی که انگار پشت پردهی نرمافزار، توی مغز خود کامپیوتره.و این برام کافی بود که کنجکاو بشم. نزدیکتر از همیشه به فلز چیزی که بیش از هر چیز دیگهای برای من جذاب بود، این نبود که هکرها ازش استفاده میکردن که مهندسی معکوس کنن.حقیقتش، من دنبال چیز ترسناکتری بودم:اینکه بفهمم سختافزار…
اینجا مینویسم چون حافظهٔ رم ذهنم کافی نیست. پناهگاه برای کدهای انسانی.