سقوط ابری از جنس متال و سیم و چیپ همهچیز از یه چیز ساده شروع شد: گرسنگی. یه روز معمولی بود، خواستم غذا سفارش بدم، اما صفحهی سایت مثل یه موجود مرده خیره نگام میکرد. رفرش، دوباره رفرش، و باز هم هیچ. اولش فکر کردم مشکل از همونه، از یه باگ موقتی یا یه سرور کند. اما بعد صدای همکارام اومد: «سرور ویرجینیا به مشکل خورده!». هنوز هیچکس دقیق نمیدونست چی شده، فقط میدونستیم چیزی بزرگتر از یه قطعی ساده داره اتفاق میافته. نیم ساعت اول، هوا یه جور عجیبی ساکت بود. نه چون به سری سرویسها قطع شده بود، بلکه چون همه مونده بودن باید به چی تکیه کنن کدوم پیام رسان، کدوم سیستم ارتباطی وقتی خودشون هم بخشی از اون ابر بودن. اون…
اینجا مینویسم چون حافظهٔ رم ذهنم کافی نیست. پناهگاه برای کدهای انسانی.